جبار رحمانی، پژوهشگر علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در شرق مینویسد: موضوعاتی مانند مهاجرت، فرزندان مسئولان و دو تابعیتی بسیاری از آنها و اعضای خانواده آنها و واکنش هایی که در بین مردم دارد را باید در چند سطح بررسی کرد. اولاً ممکن است این افراد با پول و جست و جو و بدون دلیل نخبه بودن از این فرصت ها و شرایط استفاده کنند.
در این شرایط اگر فردی با جستجوی خودش به مقامی رسیده باشد، حتی اگر بچه از مسئولان باشد، اشکالی ندارد. نمی توان قانوناً حکم به مهاجرت و محدودیت فرزندان مسئولان داد، اما باید این سوال را مطرح کرد که این افراد به چه قیمتی و از چه راهی برای تحصیل یا کار مهاجرت کرده اند؟
آیا ملک به طور کلی استفاده می شود؟ شفافیت در این زمینه لازم است و باید مشخص شود که آیا واقعا از رانت و کمک پدر و مادر و موقعیت خود استفاده کرده اند یا خیر؟ واقعیتی که مردم در این سال ها شاهد بوده اند این است که اکثر این کودکان با پشتونه، اجاره، والدین مالی و قابل اعتماد مهاجرت کرده اند و در کشورهای اروپایی، آمریکا و کانادا به کار و تحصیل مشغول بوده اند.
از سوی دیگر باید از منظر اقدامات، نامه ها و شعارهای پدران و مادران این افراد به این موضوع نگاه کرد که چگونه در نامه ها و شعارهای آنان سال ها از مهاجرت و سفر به اروپا منع شده است. و کشورهای آمریکایی و این کشورها را دشمن نامیدند اما بچه های خودشان هم مهاجرت کرده اند! اگر زندگی در خارج از کشور خوب است چرا این نامه ها و شعارها را می گویند و اگر بد است چرا بچه هایشان را به انگلیس و آمریکا و … می گذارند؟
آنها نمی توانند شعارهای منع کننده به مردم بدهند، اما فرزندانشان خودشان همین کار را می کنند. نامه بر این اساس است که اگر ایران در همه زمینه ها توسعه یافته و قابل زندگی است، چرا فرزندان شما در ایران نمی مانند؟
آنچه ما از آن صحبت می کنیم مورد خاصی نیست و با یک اپیدمی مواجه هستیم و طبق آمار رسمی بیش از پنج هزار فرزند مسئولان در خارج از کشور کار و زندگی می کنند.
اولاً این آمار نشان می دهد که فرزندان این افراد دیگر به دست پدران خود اعتماد ندارند. اینکه مردم و حتی فرزندان مسئولین اعتماد داخلی به تولید ندارند و به دنبال خرید از خارج هستند و حتی مایحتاج خود مانند کالسکه نوزاد را از کشورهای دیگر می خرند یعنی چه؟ اگر تولید در سطح ملی مهم و ضروری است و باید از آن حمایت کرد، چرا مسئولان خانواده این کار را انجام نمی دهند؟
سوال مهم دیگری که باید مطرح شود این است که چرا عده ای از مردم و فرزندان مسئولین می خواهند به نوعی مهاجرت کنند و ایران را ترک کنند؟ آیا این مقیاس مهاجرت نشانه مستی است یا بیماری جامعه؟! این میزان مهاجرت در کل جوانان، خانواده و فرزندان مسئولان نشان از اشتباه در سبک مدیریتی دارد و اولین جایی که به وضوح بیانگر اشتباه در حکمرانی است، نحوه زندگی و رفتار فرزندان مسئولان است. که در عمل با شعارها و رفتارهای پدران خود موافق نیستند.
طبق آمار رسمی بیش از پنج هزار فرزند مسئولان به کشورهای اروپایی، کانادا و آمریکا مهاجرت کرده اند، یعنی مسئولان و خانواده هایشان روی آینده کشور حساب نکرده اند و در این شرایط نمی توان به دیگران گفت. ، چرا مهاجرت می کنید؟
بدون شک این پدیده را نباید علت تلقی کرد، بلکه باید آن را معلول دید و بررسی کرد و به این نکته توجه کرد که گره های عقیدتی و ایجاد تعارض، راه گفتگو و حوادث اجتماعی را می بندد و به سرانجام می رساند. با خشم بیشتر در جامعه
اگر به اتفاقات اخیر این روزها و شعارهایی که بیشتر از سوی جوانان داده می شود دقت کنیم، شاهد شعارهایی با لحن و تاکید شدید و حتی استفاده از الفاظ رکیک هستیم.
این نوع رفتار و شعارها نشانه خشم و بی اعتمادی است. در گذشته بی اعتمادی و احترام بین مردم و مسئولان وجود داشت، اما به نظر می رسد مردم دیگر همان اعتماد را ندارند و در نتیجه دیگر به آنها احترام نمی گذارند.
در این مدت شاهد بودیم که تعداد زیادی از ایرانیان خارج از کشور با ایمیل و ارائه مدارک و کمپین های مختلف به دانشگاه ها اطلاع می دهند که این فرد آقازاده است و با پول مردم ایران در این دانشگاه تحصیل می کند و باید اخراج شود. .
می توان گفت مردم علاوه بر بی اعتمادی، دیگر نسبت به گذشته بی تفاوت نیستند و به دنبال راه حلی برای واکنش های مناسب هستند. لازم به ذکر است که هر چه این تضاد بیشتر باشد، از بین رفتن محبوبیت بیشتر می شود و مردم دیگر به مدیران اعتماد نمی کنند.